*+* شیرین بی فرهاد *+*
فکر نمیکردم مرور خاطرات بچکی اینقدر شیرین باشه ،،،، چقدر از اون روزا میگذره ،،،، چقدر از اون سالها دورم ،،،، روزای قشنگی بودن ، روزای پر از احساس ،،، هرچند کسایی که اون روزا بودن حالا سالهاست که نیستن،،،، اما،،،،، مرسی که اون سالها توی احساسات قشنگم شریک بودید ح.و. 4/11/94 دارم از زندگیت میرم با قلبی خسته و زخمی تو جای خالی عشقو به این زودی نمی فهمی نگاهت محو چشمامه تو افکار خودت غرقی در و دیوار این خونه ندارن با خودت فرقی همیشه قصه این بوده که تسکین غمت باشم مگه حوای من بودی که حالا آدمت باشم ??? ??? چنان سرگرم رویاتی که رویامو نمی بینی فقط وقتی منو میخوای که بی اندازه غمگینی به رویای تو تن دادم خودم رویامو گم کردم دارم دنبال آغوشی برای گریه میگردم ببین حالا پره دردم ?? همیشه قصه این بوده که تسکین غمت باشم مگه حوای من بودی که حالا آدمت باشم سلام ... سلام .... نمیدونم اینجا چکار می کنم ... واقعا نمیدونم.... شاید .... شاید طبق عادت این سالها که هروقت بی خبر بودم , دلتنگ بودم و .... میومدم اینجا ... هه .. همیشه منتظر جواب بودم ... تک تک بازدیدها رو چک می کردم که بفهمم اینجا اومدی یا نه ... یادش بخیر .. چه روزایی بودن :) قکر نمیکنم الان اصلا اسم این صفحه یادت مونده باشه ... نه ؟ نمیدونم واسه کی می نویسم ... واسه تو که بعید میدونم چند روزه اصلا یادم افتاده باشی ؟ نه .... چقد گیجم ... چقدر گنگم ... نمیدونم چی شد که ایتجوری شد ... شاید خواب بودم ... شاید اینا همش تقصیر منه ... این که چشات با چشام دشمنه .... دلم میخواد ازت بپرسم این روزا چطور گذشت برات ؟.... اصلا به قکرم افتادی ؟ همه میگن الان لحظه های سختی رو میگذرونی اما غرورت ..... شاید نتونم مثل تو بد باشم .. قشنگ مثل تو شکوندمو بلد باشم ... همینو میدونم مثل روز روشنه ... چی شد ...؟ این روزا خوش بودی ؟؟ خیلی عوض شدی .. خیلی .... خیلی خود پرست شدی ... چشات فقط خودتو میدید ... فقط خودت و خودت و خودت .... بر عکس قدیما که چشات فقط منو میدید ...... این چند روز چند وقت برات گذشت بی وفای بی مرام ؟ 3 روز ؟ 3 ماه ؟ 3 سال ؟ یا شایدم .... یه چشم بهم زدن ... شایدم اصلا نگذشت ... چند بار دستت رفت روی گوشی که ازم خبر بگیری ؟ اصلا به فکرش افتادی ؟ دلم میخـــــــــاد ببینمت ...بازم بخندم تو نگات .. آخه فقط تو میدونی ... از زنده موندن چی می خوام ... از تو دلگیـــــــــرم ... که نیستی کنــــــــــارم ... من دارم میمیرم ...تو کجای؛ من باز ... بی قرارم .. میدونی جز تو ... کسی رو ندارم ... باورم نمیشه ... اینقد آسون رفتی ... از کنارم .... از تو دلگیـــــــــرم .. از تو دلگیـــــــــرم .. از تو دلگیـــــــــرم .. باز مثل قدیما خوب مینویسم ؟.... اصلا مثل قدیما عاشق هستی ؟ باورم نمی شه ....................................... سلام عزیزم ... دوباره سلام عزیزکه من .... بازم یه سلام به چشای سیاهت که دلم واسشون پر میکشه .... بد جنس ... خوب این 2 روز دلتنگم کردیا ... آخه نمیگی این دختره طاقت دوری و بی خبریه عزیزشو نداره ؟ مو قشنگه من ... خیـــــــــــــــــــــلی خوشحالم ... اندازه یه دنیا ... آخه 2 روزه دیگه داری میای پیشم ... اگه بدونی این 2-3 روزی چقدر یاد تو کردم .... این زهرا و روحی هم که دیــــــــــگه دل آدمو میبرن .. خودت که میدونی کوپولیه مــــــــــــــن ... این روزا اینقد دلتنگم ... دلم لک زده واسه با تو بودن ... تازشم ... چون تو نبودی هیچ جا نرفتم با بقیه . آخه همه جفتشون باهاشون بوووود فقط علی کوچولوی من نبود ... علی گوچولو قول میدی ایندفه که اومدی با دسته ی دوستای جوونمون منو ببری بیرون ؟ منم می خام پز تورو بدم آخه خوشکلم تو هم اینقـــــــده حسودی که همشه همش می خای تنهایی پیش تو باشم ... ایندفه میای با مونا اینا هم بریم بیرون ؟ وااااااای منو نزنیا آخه من که یه دوس جونی بیشتر ندارم تازشم ... یه چی بهت بگم نمیگی به کسی ؟ سعید می خاد به زودی باهاش ازدواج کنــــــه .. واسه همینم از من راجه به مونا می پرسید .. یادته برات گفته بودم ؟ دیدی جوجوی من بلاخره داریم از تهنایی در میااایم وای که چقد خوشحالم علی ... چفد خوبه که باهات حرف میزنم ... انگاری حالا دلم خیلی سبک شد ... آخه بدجنس .... تو که اصلا این روزا باهام حرف نزدی یادش بخیر قدیما سیر تا پساز روزتو میومدی واسم می گفتی ... اما الان بد شدی .. تازشم همش خسته ای و شارژت تموم شده و کلاسی و باشگاه الانم لالا کردی آخه فردا از 7 صبح تا 7 غروب کلاسی و امروزم واویلا . از بس فوتبال دیدی از پا افتادی . آااااخ بمیرم برای تو که حسابی خسته میشی عسلکم ... با اینکه خیلی دلم غصه داله اما باز دوست دارم .... این روزا دارم سعی می کنم کمتر ناراحت بشم ، کمتر به روت بیارم .. اما نمیدونم موفق شدم یا نه .... :( دوست دارم همسر من ... تا یه شبه دیگه که بازم برات بنویسم ... بوووووووس سلام آقا کوچولو ... سلام علی کوچولوی من چیکار می کنی حالا ؟ الان که لالایی .... خواب . آروم و ساکت .. آخ که دلم برات یه ذره شده دیوونه !!! دلم لک زده واسه تماشا کردنت توی خواب .... مثل کوچولوها می خوابی ... وااااای که دلم غش میره واسه خندیدنات ... علـــی ..... یه اعتراف .... راستش دلم واسه گرمای تنتم تنگ شده .... واسه لوس بازیات ... پسر کوچولوی من ..... اگه بدونی این لحظه ها چه دلگیره بی تو ... اگه بدونی این شبا چقدر هوس بغل کردنتو دارم ... مثل اون موقعهایی که توی دستات گم میشدم ... آب میشدم . پنهون .... یادته ؟ یه بار که تو بغلت قایم شده بودم .... بهم گفتی وااااای تو چقد کوچولو شدی !!! ای دیوونه .... پس کی میای دوباره نگات کنم ... باهات قهر کنم ... حتی واسه پسر بد بودنتم دلم تنگ شده .... انگار شونصد ساله ندیدمت خوب ..... زود بیا ... زوووود ..... دیگه تحمل ندارم .... ******************************************************************* چشات آرامشی داره ، که تو چشمای هیشکی نیست ... میدونم که توی قلبت ، به جز من جای هیشکی نیست ... چشات آرامشی داره ، که دورم می کنه از غم .... دارم عاشق میشم کم کم ... تو با چشمای آرومت ... بهم خوشبختی بخشیدی ... تو با لبخند شیرینت ، بهم عشقو نشون دادی .... تو رویای تو بودم که ... واسه من دست تکون دادی ... از بس تو خوبی ، من می خام ... باشی تو کل ... رویاهام ... تا جون بگیرم ... با تو ... باشی امیده .. فرداهام ... چشات آرامشی داره ... که پابند نگات میشم ... بمون و زندگیمو با ... نگاهت آسمونی کن ... بمون و عاشق من باش ... بمون و مهربونی کن ... ..................................................................................................................... هنوز هم سوار مرکب خیال من تویی ... باز شرح هر نگاه عاشقانه ام تویی ... اگر که عشق ، راز هستی است ، تو راز نه ، که عشق هستی و تمام هستی ام تویی ... به شوق مرده در نگاه خویش مژده می دهم ....که پاسخ تمام انتظار صادقانه ام تویی .... برای من طلوع کن ، برای من هم او که تمام هستی اش بدون تو ... رسید به انتهای انتها ... هنوز هم تو برترین تصوری هنوز هم تو بهترین خیال عاشقانه ای ... هنوز هم برای دیدنت دلم هزار باره می تپد ... بیا که حال وقت سازش است ... بیا که دل اسیر صد هزار خواهش است ... بیا که تا هنوز هم ، صدای پای هر مسافری ..مرا به شهر خاطرات می برد ... هنوز هر شقایقی ،تو را به یاد می آورد ... و من هنوز اسیر لحظه های سوخته ، برای با تو بودن است ، که انتظار می کشم ... دیووونه جووووووونم ... دروف گفتم ... اگرم غمگینم از دوریه تو ه ... از دلتنگیته ..... WaITiNg My LoVe ..... Im BaCk دوباره تک تک خاطره هامونو مرور کردم ... من و تو چقدر با هم بودیم !!!! روزای مدرسه ... دانشگاه .... چقدر شعر گفتیم و ترانه ... راستی ؟؟؟ کی عاشقتر بود آقا موشه ؟ چه روزایی بودن .. تلخ و شیرین .... دوست داری بازم برات بنویسم ؟ من که دلم لک زده واسه حرفات ... بازم مینویسی ؟ ................................................... شب هنوز نرفته اما .... تو چرا بیداری .... نکنه اینهمه دردو تو میخای برداری ؟ تو که گفتی هر شب ، من توی خابت هستم ؟ ... کاشکی امشب خود ه من ، چشماتو می بستم ... مــــــــن به دستای خدا ... خیره شدم ، معجزه کرد ... معنیه معجزه شو .... زووود به قلبم برگرد ...... جاده تحویله بهاره .. حالمو زیبا کن .. روی دنیای منو ، به روی عشقت وا کن ....... کاشکی امشب مثل ماهی به روی تنگت بودم ... مثل سالای گذشته مات و گنگت بودم ... کاشکی امشب مثل عشقای تو کوتاه میشد ... اون که امشب باید برسه ، یکدفه پیدا میشد ... ............................................................................................................................................. چه ساده عاشقت شدم ... چه بی اراده خاستمت ..... سلام .... من دوباره اومدم .. همون دختر عاشق پیشه ی قدیمی .. همون دختر بچه ای که یکروز عشقشو از اول شروع با همه ی فراز و نشیبهاش اینجا به یادگار میگذاشت ... هنوزم خودمم ... اما با این تفاوت که حالا یک زنه تنهام .... آره درسته .... من به عشقم رسیدم ... به همون پسر کوچولو که یه روزی عاشقم شد و عاشقم کرد .... ای بی معرفت ... حالا سخت تر شده تنهایی .... حالا دوری طاقت فریاتر شده .. حالا تنهایی آسمونو دیدن دردآور تر شده ... نمیدونم چی تو دلت میگزره و دنیات چه قدی شده .... بی معرفت .... حالا بیشتر از قبل لهت احتیاح دارم . بیشتر و بیشتر ... وقتی دلتنگیت بهانه گیرم می کنه ... وقتی این سختیها امونمو میبره ، وقتی بد اخلاق میشم و عاشقارو با هم میبینم ... بیشتر از قبل به صبرت احتیاج دارم... 1000 بار بیشتر و بیشتر ...حالا دیگه مرد زندگیمی .... آره ... تو دیگه زندگیم شدی ... دوست دارم بازم بیام اینجا و مثل بچگیهام ذهنمو اینجا خط خطی کنم ... بیا .... همراه شو با من ..... دوشنبه 2 صبح 22 فروردین 1390 .....
سلام سوی چراغ زندگیم ... نرو که با رفتنت خاموش میشم ...
خوبی پسر گل ؟
حتما الان حسابی خسته ای ...
خوب به خودت میرسیا کلک ...
آخه بلاخره فردا می خای بیای پیش خانومی
باید حسابی دل ببری دیگه شیطون بلا ...
تو که همینجوریشم دل منو بردی تپلیه من ...
امروز دانشگاه خوب بود ؟
راستی ...
چند روز پیش حسی میمونی ؟
یه عالم نقشه واسه این چند روز دارم ......... هه هه
حسابت رسیده است ... فکر خابو از سرت بیرون کنااااا
کلی باهد ببریم بیرون .. کلی خوج بگذلونیم و کلی کارای دیگه هورااااااا
هوراااااااا از الان تا فردا دارم دقیقه هارو میشمرم عزیزم ...
دوستــــــــــت دارم عــــــــــشقم !!!
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |